مصطفی!
امروز زنگ زدم به سپهری. بابت فیلم آخرش که ساخته. زنبورک در گام مینور. ازش پرسیدم اوضاع اکران چطور است؟ چند دقیقهای توضیح داد. خلاصهاش این بود که اوضاع اسفبار است. البته بیشتر نگران بود تا معترض. نگران تحلیل رفتن کلونی محدودِ طالب هنر. همانهایی که کتاب خوب میخوانند، فیلم خوب میبینند و موسیقی درست گوش میدهند.
مصطفی!
تو که من را میشناسی. من هیچوقت آدم هنرشناسی نبودهام. من هنوز طنز فاخر رضا عطاران را که بین ناف تا زانو در نوسان است تماشا میکنم و از فرط خنده دستم را میکوبم روی پایم. اما همیشه معتقدم که هر کشور و جامعهای اکثریتی دارد که مثل من هستند. طالب هنر دوریالیاند. اما در عوض یک اقلیت یکی دو درصدی هم وجود دارد که وظیفهشان روشن نگه داشتن شعلهی هنر به معنای آن است. درست مثل خادمهای آتشکدهی یزد. دین این یکی دو درصد از جامعه، هنر است. آمریکا هم همینطور است. اکثریت جامعه پیرو فرنچ کیس و بن استیلر و تایتانیک است. اما یک اقلیت با پشتکار از جامعه وجود دارد که آتش را همیشه زنده نگه میدارند. سپهری دقیقا نگران تحلیل رفتن این یکی دو درصد از جامعه بود.
مصطفی!
میدانی که فضای مجازی چقدر زورش زیاد است. تعداد پیروان آن از تعداد پیروان تمام صد و بیست و چهار هزار پیامبر هم بیشتر است. جان میدهد برای زنده کردن آتش هنر خوب. اما خوب که فکر میکنم، وقت و فرصتش را ندارم. من بیشتر انرژیام میرود سمت خاموش کردن آتش هنر بد. مثل همین خوانندهای که روی گردنش نوشته ایران. البته خب، گند زدم. به جای اینکه خاموشش کنم، معروفترش کردم. حالا پدرم که فقط شجریان و ناظری را گوش میدهد هم او را میشناسد.
مصطفی!
این نکتهی عجیب را بگویم و بروم. من برای عطاران حاضرم بیست هزارتومان پول بلیت بدهم. دلیلش هم مشخص است. زندگی واقعی سخت است. از فیلم برای فرار از این سختی استفاده میکنم. یک جایی که تنها لازم باشد بابت جویدن چیپس انرژی مصرف کنم و فکرم خسته نشود. چرا باید هفتهزار تومان پول چیزی را بدهم که هم در سالن سینما و هم شب که میخواهم بخوابم، فکرم را درگیر میکند؟ حالا گیرم حمید نفیسی و میرهادی را شناختم؟ که چی؟ تیکههای عطاران و مدیری در محاورهی روزانهام بیشتر کاربرد دارد یا تاریخ اجتماعی سینمای ایران؟
مصطفی!
همهی اینها را نوشتم تا برسم به یک چیز. اینکه من جزو اکثریتم. اما تو جزو اقلیت رو به تحلیلی. مثل آیسبرگهای قطب که داری آب میشوی و قاطی میشوی با اقیانوس ما. پس هجدهم این ماه برو این فیلم را در خانهی هنرمندان ببین. ظرفیت سالن دو ده هزارم درصدِ جمعیت ایران است. اگر این سالن را تو و هم قطارهایت پر نکنید، فاتحهی جامعهی هنر خوانده است. من هم درعوض میروم فیلم جدید عطاران را تماشا میکنم. مرسی.