امروز صبح افتادم پشت یک ماشین قرمز. تمام در و دیوار ماشین را کرده بود تبلیغات برای شرکت خدماتیاش. عکس یک زن جوان و زیبا با موهای طلایی و چشمهای رنگی را هم به شکل تمام قد انداخته بود روی ماشین. از همین زنهایی که کتب آسمانی وعدهاش را به مومنین داده. زیر عکس هم یک شماره تلفن زده بود و نوشته بود که من خانهی شما را تمیز میکنم. آدم با دیدن آن عکس از صمیم قلب آرزو میکرد که خانهاش را یکی (یکی که نه، دقیقا همان زن) تمیز کند. آرام از ماشینش سبقت گرفتم تا راننده را ببینم. راننده یک مرد عظیم بود که از فرط بزرگی هیکل و سبیل و ریش پشت فرمان جا نمیشد. در واقع راننده همان غلمانی بود که آن هم در کتب آسمانی وعدهاش را دادهاند. دوباره سرعتم را کم کردم و افتادم پشت ماشین قرمز. زیر عکس را دوباره خواندم. در واقع نوشته بود “ما خانهی شما را تمیز میکنیم”. ننوشته بود “من”. عمارت آرزوها ویران شد. تفاوت من و ما، آدم را از حوری به غلمان میکشاند. اصلا دشواری تفسیر و تعیین صحت کلمات همین است. در واقع تفسیر سلاح خطرناکی است که آدم بسته به شرایط و نیازهایش میتواند آن را بگیرد سمت هر کسی که دلش خواست. حوری را بکند غلمان. بهشت را بکند جهنم. سلاح تفسیر و کلمات را دور از دسترس اطفال و آدمهای غیر قابل اعتماد قرار دهید.