سیصد و بیست و پنج

محبوب، دیروز ویدئوی سخنرانی دکتر حسن عشایری را فرستاد و گفت نگاه کن، قشنگ حرف می‌زنه. من هم اطاعت کردم و ناهار را با حسن خوردم. حسن حرف می‌زد و من کباب می‌خوردم. یک جایی افسار بحث را کشاند به فرق هوش و خرد. نهایتا هم زیرپوستی نتیجه گرفت که هوش خوب است اما خرد، ضروری‌تر و مهم‌تر است. من شش دانگ با حسن موافقم. پدرم رفیقی داشت که پسرش از فرط باهوشی، روح انیشتن را در گور می‌لرزاند. تا روز آخری که ازش خبر داشتم دکترایش را در یک رشته‌ی سخت، به آسانی پشمک خوردن، تمام کرده بود و داشت دربدر دنبال چیز دیگری می‌گشت تا کمر آن را هم بمالاند به خاک. یک بار برای شام دعوت‌شان کردیم خانه‌مان. دکتر را که از نزدیک دیدم، احساس کردم اکبر اقبالی دارد برای بچه‌های توی خانه ادا درمی‌آورد. یک مغز بزرگ بود که روی یک جعبه‌ی مقوایی خالی نصب شده بود. مادرش لای هر دو جمله‌اش از زیرکی آقازاده و هوش سرشارش می‌گفت که چطور تنبان استادهایش را پرچم می‌کند. پدرش هم از آن طرف برایش پرتقال پوست می‌گرفت و می‌گذاشت جلویش و می‌گفت خودم عروس برایت انتخاب می‌کنم. بعد از رفتن‌شان پدرم با تاسف گفت با هوش شاید بشود کشتی ساخت اما نهایتا برای به سلامت رسیدن، ناخدای خردمند لازم داریم. و رفت گرفت خوابید. من و پدرم و حسن همه هم‌نظریم.
حسن حرف‌های قشنگی می‌زد. این‌که اختلاس‌چی‌ها و سلطان‌ها عموما آدم‌های باهوشی هستند. اما بی‌خرد هستند. جامعه بیشتر تاوان بی‌خردی خودش را می‌دهد تا کم‌هوشی‌‌اش را. آدم‌های باهوشی که بی‌خردند. آدم‌هایی که تا ستاره‌ی سهیل بالا می‌روند اما نمی‌دانند برای چه تا آن آن‌جا آمده‌اند. درست مثل اسب‌های توانمند و باهوشی که افتاده‌‌اند توی پیست مسابقه و به دنبال یک هدف مبهم چهارنعل می‌دوند. بدون چاشنی خرد. رقابتی صرفا برمبنای هوش و جثه. درست مثل کنکور.
خرد، بر خلاف هوش آموزش‌دادنی است. حسن می‌گفت این‌قدر پز باهوشی بچه‌هایتان را ندهید و نگویید ببینید کارخانه‌ی ما چه تولید کرده است و چه پس انداخته‌ایم. به خردمند کردنشان فکر کنید. اگر این کار را نکنید نهایتا آدم‌های تک‌بعدی و متخصصی را به جامعه تحویل می‌دهیم که انتگرال‌های سه‌گانه‌ی نامعین را به راحتی باقلوا خوردن حل می‌کنند اما در عوض از حل کردن ساده‌ترین مساله‌ی زندگی‌شان عاجز هستند. یا می‌شوند آدم‌های باهوش و بی‌خردی که خون باقی را توی شیشه می‌کنند. یا آدم‌های شیکی که به راحتی در صحرای زندگی گم می‌شوند و راه خانه را پیدا نمی‌کنند. آدم بدون خرد درست مثل درختی بلند و بی‌شاخ و برگ است که با اولین رعد و برق جزغاله می‌شود. باریکلا حسن. باریکلا محبوب.