سیصد و ده

رسیدم به آخرهای سال ۲۰۱۸. اصولا باید کریسمس را می‌چسباندم به تعطیلات سال نو و ده دوازده روزی به خودم مرخصی می‌دادم و می‌رفتم یک وری. رئیسم هم همین نظر را داشت. شخصا بهم گفت برو صفا کن این چند روز را. اما از دو ماه پیش یک پروژه‌ی نه چندان بزرگ افتاده دستم که در کمال شگفتی از آن خوشم می‌آید. برآوردمان سه ماهه بود. اما من یک جایی ته دل و قلوه‌ام، امید داشتم که دو ماهه و قبل از رسیدن ۲۰۱۹، پروژه را تمام می‌کنم و پاداش خوبی بگیرم. تمام انرژی‌ام را گذاشتم روی آن. اما حجم کار بیشتر از حد تصورم بود. الان هم که جمعه‌ی آخر سال است، تنها نشسته‌ام توی شرکت و با نقشه‌ها سر و کله می‌زنم. مطمئنم که امروز تمام نمی‌شود. البته این را الان می‌گویم. وگرنه تا دو ساعت پیش کورسوی امیدی داشتم که از دوردست‌ها چشمک می‌زد و می‌گفت به احتمال یک درصد، پروژه را همین ور سال تمام می‌کنم. اما همین ده دقیقا پیش کورسو کاملا خاموش شد. همین کورسوی امیدِ فزرتی باعث شده که کریسمس را نچسبانم به تعطیلات سال نو و تمام روزهای کاری را بیایم شرکت. به امید اتمام پروژه. امید داشتن، مسئولیت می‌آورد. حتی اگر نور این امید به اندازه‌ی پت‌پت یک چراغ‌قوه‌ی فکسنی با باطری‌های سولفاته شده باشد. همان پت‌پت به آدم مسئولیت می‌دهد. وگرنه رئیسم همان سه هفته‌ی پیش با قاطعیت گفت مگر معجزه بشود تا این ور سال تمامش کنیم. کلمه‌ی معجزه، سرآغاز ناامیدی است. بابت همین هم دست زن و بچه‌اش را گرفت و برای دو هفته رفتند یک ورِ خوبی.
حالا آخرین جمعه‌ی سال، تنها نشسته‌ام توی شرکت. کاملا ناامید از اتمام پروژه. همین ناامیدی باعث می‌شود که با خیال راحت دو ساعت زودتر از موقع همیشگی از شرکت بزنم بیرون و بروم خانه. دیگر مسئولیتی گردنم نیست. مثل رئیسم. کلا آدم‌های ناامید زندگی بهتری دارند. چون مسئولیتی گردن‌شان نیست. می‌روند، ول می‌کنند، تمام نمی‌کنند، خسته نمی‌شوند  و ترک می‌کنند. در عوض آدم‌های امیدوار، می‌مانند و هزینه‌ی ماندن‌شان را هم می‌دهند.
تنها اشکال داستان این‌جاست که فقط آدم‌های امیدوارند که باعث رخ دادن اتفاقات خوب می‌شوند. باعث تغییر. باعث شگفتی و افتخار و پاداش. و گاهی وقت‌ها باعث اتمام پروژه، آن‌هم این‌ور سال. وگرنه آدم‌های ناامید جمع می‌کنند و می‌روند جایی که آدم‌هایی امیدوار آن‌جا را قبلا درست کرده‌اند. درواقع آدم‌های ناامید همیشه زیر لوای آدم‌های امیدوار ارتزاق می‌کنند. انگشت این اتهام صرفا سمت خودم است و لاغیر.