سیصد و پانزده

راسل پیترز چند سال پیش توی یکی از استند‌آپ کمدی‌هایش گیر داد به تتوهای روی بازوی یک نفر که ردیف جلو نشسته بود. به اندازه‌ی کل دیوان ایرج‌میرزا بهش متلک انداخت. خلاصه‌ی متلک‌هایش هم این بود که وقتی پیر و چروک شد، تتوی روی بازویش سر می‌خورد و می‌رسد به مچ دستش. و این خیلی مضحک است. زیرپوستی هم پیام اخلاقی داد که تصمیم‌هایی نگیرید که اثرشان دائمی باشد. لااقل من دلم خواست این‌طور نتیجه بگیرم. دیروز با فرزاد هم رسیدیم به همین نتیجه که کلا اتفاقات دائمی خیلی ریسک دارند. از همین تتو هم شروع کردیم. نقشه‌کش شرکت‌مان یک تتو زده بود روی مچ دستش که “با جک تا ابد”. بعد از سه سال چشم دیدن جک را نداشت. رفت یک ضربدر تتو کرد روی اسم جک. آخه چرا؟ آدم تا هجده سالگی قد می‌کشد اما احساسات و تفکرات و ایدئولوژی‌اش تا روزی که سنگ لحد را می‌گذارند بالای سرش، عوض می‌شود. چطور ممکن است همچون موجودی که ریسک تغییر عقاید و افکارش بالاست، کارهای دائمی بکند؟
البته خاصیت آدم است لابد. تنها موجودی است که درونش رشد می‌کند. تغییر می‌کند. نیازهایش عوض می‌شود. و همین عامل مهمی است که حوصله‌اش هم سر برود. از تتو. از رنگ ماشینش. از سگک کمربندش. از شریک زندگی‌اش. از شهردار شهرش. حتی از خودش. حالا این وسط هر تصمیمی با نتیجه‌ی دائمی بگیرد، ریسک کرده. درست مثل این‌که بدون تست، آمپول پنی‌سیلین بزند. امیدوارم لااقل بعد از مرگ، اخلاق آدم عوض بشود. تصور این‌که با این آناتومی وارد یک جهان و زندگی ابدی بشوم، مو را بر تنم سیخ می‌کند. تا کی شیر و عسل و حوری و غلمان و سرب و سیخ داغ؟ تا ابد؟ دهن آدم کف می‌کند. اما حتما باریتعالی فکری برای این قسمتش هم کرده. مثلا اینکه هر روز برای‌مان سورپرایز داشته باشد. یک بار خورشید از شرق دربیاید. یک بار از غرب. یک بار اصلا درنیاید و به جایش تمثال هایده توی آسمان بیاید. یا مثلا یک روز به جای آهن گداخته، از گاز خردل استفاده کند. این تنوع و شگفتی و غیرقابل پیش‌بینی بودن، درمان افق بی‌انتهای ابدیت است. البته راهکار دیگری هم هست. اینکه بعد از مردن، روند رشد فکر و احساسات‌مان را متوقف کند. جریان متناوب مغزمان را تبدیل کند به جریان مستقیم. در این صورت هم می‌توانیم با ابدیت به صلح برسیم. هر روز شیر بخوریم با عسل، افتخاری برای‌مان چه‌چه بزند و حسن ریوندی جوک تکراری تعریف کند. فکری که رشد نکند، زیاده‌خواهی هم ندارد. اما امیدوارم باریتعالی، گزینه‌ی سومی داشته باشد وگرنه در آن دنیا آرزوی مرگ هم نمی‌شود کرد. ابدیت ترسناک است.