صد و بیست

​دیشب تصمیم راسخ گرفته بودم که جهت عدالت‌خواهی و مبارزه‌ی مدنی با رئیس‌جمهور محبوب و مردمی-دانلد ِ عزیز-، اکانت توئیترم را فعال کنم و چپ و راست مثل قناری برایش توئیت کنم. اما لامصب دنیای بزرگی است توئیتر. به محض وارد شدن به آن، حس کدخدای بزرگ‌ترین دهات طالقان را پیدا کردم که قرار است در قلب تهرانِ بزرگ ژانگولر کند. من سالهاست که پایم را از فیسبوک و وبلاگ بیرون نگذاشته‌ام. مشکل بعد هم این است که من هیچ کدام از منظورهای زندگی‌ام را نمی‌توانم در صد‌وچهل کلمه خلاصه کنم. دستِ‌کم من چهارصد کلمه لازم دارم فقط مِن‌باب مطلع پُست (بر وزن شلغم خشک). من دور این یکی مبارزه را خط می‌کشم. صبر می‌کنم تا اگر یک روزی دانلد سر و کله‌اش توی دهات طالقان پیدا شد، با او وارد مبارزه‌ی مدنی بشوم. فعلا جیک‌جیک باقی را گوش می‌دهم.