پدرم گاهی وقتها از فرط سرحالی، سربهسر مادرم میگذارد و متهمش میکند که طی دو سال اول ازدواجشان، اسمش را مستقیم صدا نکرده. به جایش از ضمایر استفاده کرده. او، ایشان، این، اون، وی، شخص مذکور، فرد مورد نظر و الخ. ما هم همیشه خندیدهایم به این شوخی. چون همه میدانیم که شوخی است. اما همیشه این حرف پدرم یک حقیقت کلی برایم محسوب شده. اینکه چقدر قشنگ است آدم اسمش را از زبان کسی که دوستش دارد بشنود. قبل از اینکه عادت، نخنمایش کند. این که مثلا مکارمشیرازی آدم را صدا کند کجا و اینکه قناری محبوسِ دل آدم صدایش کند کجا. لاکردار حکم بوی نان تازه را دارد که از تنور دل کسی بزند بیرون. (منظورم تنور دل قناری بود و نه مکارم).
دو جملهی عاشقانهی دیگر بنویسم، تهوع میگیرم.
این عکس را پارسال گرفتم. برای من و شما شاهکار محسوب نمیشود، اما حالِ آن دو نفر شاهکار بود.