صد و شصت

من بالاخره یک استارت‌آپ راه می‌اندازم و اسمش را می‌گذارم هاگ فٙکتوری (بر وزن حاج انگوری). با هزار تا دکان زنجیره‌ای. تنها سرویس‌اش هم بغل کردن است. همه‌ی آدم‌های خوش‌بغل را استخدام می‌کنم تا خستگان عالم را در ازای پرداخت مبلغ ناچیزی بغل کنند. به هر حال بغل، قله‌ی رابطه است و قبل و بعد آن فقط کوهپایه و فلات محسوب می‌شود. رابطه‌ی بغل با آدم مثل رابطه‌ی موبایل است با شارژر. یا باطری با چراغ‌قوه. بالاخره هاگ فکتوری را راه می‌اندازم و آدم‌ها را روشن می‌کنم.