صد و شصت و نه

یک عکس‌هایی وجود دارد که سر و تهش معلوم نیست. مثل این یکی. درست نمی‌شود فهمید که آسمان روی زمین سوار است یا برعکس. یک‌جوری توهم‌زا است. امروز به مدت یک دقیقه با رئیسم از بحث مفرح طراحی لوله‌ی فاضلاب خارج شدیم و زدیم به وادی فلسفه. بعد رسیدیم به همین توهم که چه کسی بالاست و چه کسی پائین. گفت که مثل رابطه‌ی من و تو. معلوم نیست تو که مرئوسی داری نان شب من را می‌دهی یا من که رئیسم. تو نباشی من گرسنه می‌مانم و برعکس. بعد من یک مثال دون‌پایه‌تر زدم. گفتم مثل ماشین. هنوز هر وقت سوار ماشین می‌شوم، نمی‌دانم من دارم او را می‌برم خانه یا مجددا برعکس؟ همه‌ی این حرف‌ها یک دقیقه بیشتر طول نکشید و دوباره زدیم به صحرای کربلا و ماجرای لوله‌های تنگ فاضلاب‌ شهر. 

به هر حال این عکس را یک عصر تابستانی گرم گرفتم. هیچ چیز مهمی توی عکس نیست الا همین توهمِ کی بالاست و کی پائین. که البته آن هم مهم نیست. همه گرفتار این رابطه هستند و هیچ کسی مستقل نیست. حتی آسمان به این عظمت که تا آبِ روی زمین نباشد، هویتی پیدا نمی‌کند و هیچ انعکاسی ندارد.