صد و نود و هشت

این عکس را چند سال پیش گرفتم. یک جایی ته آرشیوم گم شده بود. دیشب خودش پیدا شد. خیلی تصادفی و کتره‌ای. یک حس عجیبی افتاد به جانم و بی‌اندازه با پلیکان مورد نظر همذات‌پنداری کردم. من هم مثل این حضرت برای زنده مانده و درآوردن یک لقمه نان حلال، مجبور به انجام چنین ژانگولرهایی هستم. کلا آدم‌ها و حیوان‌ها خیلی شبیه شده‌اند و من به اندازه‌ی سر سوزنی به این فلسفه که انسان برتر از حیوان و حشم است، اعتقاد ندارم. تنها فرق فاحش‌مان این است که انسان می‌تواند لبخند بزند و حیوان‌ها نمی‌توانند. پس یک هیچ به نفع ما.