صد و یک

​دوران آموزشی سربازی یک افسر میدان تیر داشتیم که حاجی توحیدی صدایش می‌کردیم. حاجی معتقد بود که میدان تیر مثل زندگی است‌. آدم با یک اشتباه، می‌تواند خودش و باقیه را فاکد‌آپ کند. ما هم تازه بیست سالگی را رد کرده بودیم و حرف‌های حاجی توحیدی برای‌مان وحی منزل بود. حالا گاهی وقت‌ها دلم می‌خواهد حاجی را دوباره ببینم تا بهش بگویم که حاجی حرفت زر مفت بود. خودش قبل از هر خشاب، سه تا تیر به هر کس می‌داد جهت این‌که قلق تفنگ دست‌مان بیاید. این سه تیر هم جز تیرها‌یمان نبود و کسی حسابی روی‌شان باز نمی‌کرد. نه امتیاز منفی بود و نه مثبت. فقط جهت پیدا کردن قلق. حالا مانده‌ام که سه تیر قلق‌گیری زندگی‌ام کجا قایم شده‌اند؟ تا جایی که من سراغ دارم، آدم با خشاب اصلی متولد می‌شود و فرصت قلق‌یابی ندارد. حاجی، زر زده. زندگی اصلا شبیه میدان تیر نیست. خودِ میدان جنگ است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.