این روزها مجبورم از خانه کار کنم. مشغول طراحی یک جادهام. پسر شش سالهام هم نشسته روی صندلی کنار دستم. بگذارید جملههای قبلی را اصلاح کنم. این روزها مجبوریم از خانه کار کنیم. مشغول طراحی یک جادهایم. من و پسر شش سالهام با هم. کیبورد کامپیوتر تا حالا بیست انگشت همزمان با هم را تجربه نکرده است و کاملا گیج شده و نمیداند چه کار باید بکند. ماوس هم که کلا نیست شده و نمیدانم کجاست. تا اینجای کار جادهای که طراحی کردهایم شباهت بینظیری دارد به ترن هوایی پارک ارم. دلنگران آدمهایی هستم که سالها بعد قرار است در آن جاده رانندگی کنند. احتمالا مجبوریم یک تابلو کنار جاده علم کنیم و بنویسیم: احتیاط! این جاده در روزهای کرونا طراحی شده است.
لابد این شرایط را خیلیها دارند تجربه میکنند و ماحصل کارشان در آیندهی نزدیک دمار از روزگار همه در میآورد. آدمهایی که با بچهشان کمکفنر لوانتور طراحی میکنند. یا خیاطهایی که با پسرشان برای مردم تنبان میدوزند. یا رئیسجمهورهایی که با دخترشان سوار مردم شدهاند. امیدوارم این اتفاق دامن خلبانها و جراحها و کارگران شرکت تولید وسایل پیشگیری را نگیرد.
دلم برای رئیسم تنگ شده است.
دیدکاه شما نسبت به نوشته ها بسیار زیباست
موفق باشید دوست عزیز