ساعت پنج بعدازظهر- طوفان زتا رسیده به ما و مشغول نوردیدن و پاره کردن شهر است. درختها مثل هویجهای توی آبمیوهگیری در حال تاب خوردن و سر کشیدن ریق رحمتاند. شهر از حالت عمودی متمایل شده به افقی. خدا را شکر.
ساعت شش- برق همین الان رفت. طوفان زتا هنوز در حال پاره کردن زنجیرهاست و مثل گرگ زوزه میکشد. اینجا روی طوفان اسم میگذارند. کاترینا. اسکات. جعفر. یدالله. چرا؟ نمیدانم. هوا روبه تاریکی است.
ساعت هشت- زتا رفت. برق نیامد. هوا کاملا تاریک است. سکوت عجیبی روی شهر نشسته است. انگار روشنایی صدا دارد که با رفتنش همه جا ساکت میشود. تاریکی با خودش سکوت میآورد. جای هلاکویی خالی. حال عجیبی دارم.
ساعت نه- شدهام مردهی متحرک. نه تلویزیون دارم نه اینترنت. نه رادیو. نه کامپیوتر. در این تاریکی تازه فهمیدم چقدر به برق و اینترنت وابستهام. کلا استقلال و خودکفایی جوک است. هیچ کس مستقل نیست. خودکفایی هم بهانهای است برای جدایی از دیگران. حوصلهام سر رفته است. خدا را شکر.
ساعت ده- به تاریکی عادت کردم. اصلا ازش خوشم آمده است. آدم در تاریکی وارد دنیای جدیدی میشود. حس بینایی آدم خاموش میشود و در عوض پنج حس دیگر آدم به شدت فعال میشوند. احساس میکنم در تاریکی بیشتر میبینم و حس میکنم. احتمالا دیدن در تاریکی قویتر از روشنایی است. اما اینها دلیل نمیشود که برق نیاید.
ساعت یازده- دنیای تاریک خوب است. ساکت است. آدم میتواند به وجود خودش واقف شود. وجود خودش را حس میکند. خودش را نمیبیند ولی حس میکند. حس کردن یک قدم بالاتر از دیدن است. به ادارهی برق تلفن زدم. گفتند درختها دشنهشان را در قلب تیرهای برق فرو کردهاند و فعلا امیدی به نور نیست. هایکو میگفت. الحمدلله.
ساعت دو صبح- روی مبل دراز کشیدم و به تاریکی مطلق خیره ماندم. با اینکه اندازهی خانهام در روشنایی چهار قدم بیشتر نیست، اما در تاریکی ابعادش به بینهایت میرسد. لابد برتری تاریکی به روشنایی همین است. تاریکی ته ندارد. یا اینکه روشنایی منبع انرژی میخواهد اما برای تاریکی فقط لازم است نور نباشد. یکیشان از بودن میآید و یکیشان از نبودن. خدا کند زود برق بیاید. در تاریکی چقدر شبیه به الهی قمشهای شدهام. خدا را شکر.
ساعت سه- گرسنهام. نیازهای آدم نور لازم ندارند. شیر خوردم و خرما. همه جا ساکت است. صدای طیطریق کردن خرما از دهان به معده را میشنوم. میروم حمام. حمام رفتن در تاریکی خیلی عجیب است. آدم فقط صدای آب را میشنود و دو دست غریبه که آدم را میمالاند و میشورد. در تاریکی آشناها هم غریبه میشوند. حتی دستهای خود آدم. ای دستان بیحیا.
ساعت چهار- فقط چهار درصد از عمر باطری موبایلم باقی مانده است. لذیذترین چهار درصد ممکن. مثل گاز آخر بستنی کرامت که آدم دلش نمیخواهد آن را بخورد. اما خب. تاریکی این چهاردرصد را هم خواهد خورد. بعد از آن من میمانم و هلاکویی و قمشهای و دو دست غریبه که همه جا با من میآیند و این بینهایت تاریک.
تصمیم گرفتم بخوابم. کمی دیگر خورشید طلوع میکند و نور برمیگردد. نور عزیز. عزیز بودنش را مدیون تاریکی شب است. اصلا وجود نور با تاریکی معنی میگیرد. روح هلاکویی و قمشهای با هم در من حلول کردهاند. خرما قبل از خواب خوب نیست. در تاریکی، آدم نگاه میکند و در روشنایی آدم میبیند. تاریکی ماهیت سازندهای دارد آقای هلاکویی.
آیا مقدوره خبرنامه ایمیلی بگذارید برای سایت؟ مثل زمانی که در وردپرس بودید؟
قطعا، فقط باید یه کم بگردم تا یادم بیاد چطوری این کار رو باید بکنم.
سلام آقای عطار. وقتتون بخیر.
معینم.
خبرنامه ایمیلی فرآیند رو سختتر میکنه. ابزارهای فیدخوان (feed) خیلی بهتر و آسونتره. اپلیکیشن فیدخوان مشهور زیاده. مشهورترینش فیدلی (feedly) هس.
اما من inoreader رو دارم و بهنظرم خیلی بهتر از فیدلیه. چون سبکتره، حالت آفلاین هم میشه نوشتههارو خوند؛ و گوش شیطون کر، متن سایتهای فیلتر هم نشون میده (نبندنش حالا 😭).
کافیه مخاطباتون با لینک سایت شما سابسکرایب کنن.
لینک فید سایت شما:
http://talkandtea.net/feed
ممنون که مینویسید.
معین عزیزم، پیشنهاد فوق العاده ای بود. مثل همیشه. دم شما گرم. انجام میشه.
ارادتمندم 🙏
شهر نشینی تیر خلاص جامعه انسانی
شهر پیدا بود
رویش هندسی سیمان ‚ آهن ‚ سنگ
سقف بی کفتر صدها اتوبوس
گل فروشی گلهایش را می کرد حراج
سهراب سپهری
جامعه انسانی برای ادامه حیات به کارهای واقعی نیاز دارد . این کار ها عبارتند از:
– کشاورزی
– دامپروری
– شیلات
– معدن (بجز جواهرات و طلا)
– صنایع ( بجز صنایع نظامی )
– خدمات و سرویس (در حد محدود و در خدمت تولید و توزیع تولیدات بخش های فوق)
در حقیقت تمام کارهای فوق در ارتباط مستقیم با تولید برای رفع احتیاجات حیاتی انسانها می باشند. انسانها بدون کارهایی که در بالا به آنها اشاره شد قادر به ادامه زندگی نیستند.
انسانهای شهر نشین در هیچ یک از کارهای فوق دخالت ندارند و فقظ و فقظ مصرف کننده هستند و سهمشان در تولید آنچه که مصرف می کنند صفر است .
تمام کارهایی که در شهر ها انجام میشود از نوع کارهای کاذب هستند که انجام نشدنشان مفید تر خواهد بود.
پیدایش دولت – ملت ها حاصل شهرنشینی است . دولت و مراکز قدرت دولتی در شهرها ایجاد و گسترش یافتند و در نتیجه شهر نشینان قدرت سیاسی و کنترل و برنامه ریزی اقتصادی و سیاسی را در اختیار گرفتند. درنتیجه تمام اولویت ها در برنامه ریزی ها و سیاستها در خدمت نیازهای انسانهای شهر نشین قرار گرفت .
تامین نیازهای بخش های واقعی جامعه انسانی آنهم در حد تامین مصرف شهرنشینان در درجه چندم قرار گرفت.
همچنین شهر نشینان به دلیل دسترسی به آموزش و تحصیلات و در اختیار داشتن وقت برای آن به انسانهای درجه اول جوامع تبدیل شدند و کسانی که در بخش های واقعی تولید در روستا ها و شهرهای کوچک در اطراف مراکز صنعتی و معدنی زندگی می کردندبه انسانهای درجه دوم تبدیل شدند.
در حال حاضر معیارهای پیشرفت و جامعه پیشرفته همه مربوط است به معیار های بی معنی شهرنشینی مانند ساختمانهای بلند ، اینترنت پر سرعت ، مراکز خرید بزرگ ، رستورانهای مجلل ، بزرگراه ها ، ماشین های لوکس ،کالاهای مصرفی و تمام زرق و برق مختص شهر ها .
انسانهای شهر نشین در طول عمر خود تنهاچیزهایی که تولید میکنند عبارت است از فاضلاب ، زباله ، الودگی هوا و محیط زیست ، همچنین شهر نشینی موجب گسترش جرم و جنایت نیز می شود.
حتی روش زندگی و ساعات کاری انسانهای شهر نشین هیچ ارتباطی با طبیعت و انسانیت و فعالیت انسانی ندارد. تقسیم زمان به هفته و ماه و داشتن دو روز تعطیل و پنج روز کاری و ساعت کاری از هشت صبح تا پنج بعد از ظهر در تمام طول سال ودر تمام فصول و همچنین داشتن روزهای تعطیل به هیچ عنوان ارتباطی با کارهای واقعی تولید (کشاورزی ، دامداری ، شیلات ، معدن ، صنایع و خدمات ضروری ) ندارد . انجام کارهای مربوط به تولید دارای تعطیلی آخر هفته و تعطیلات مناسبتی و ساعات کاری ثابت در طول سال و فصل های مختلف نیست .
حال باید دید که این رابطه نابرابر و ناعادلانه در جامعه انسانی تا کی میتواند ادامه یابد.
آیا تا ابد باید یک بحش از جامعه انسانی تمام بار تولید را به دوش بکشند و یک بخش دیگر فقط و فقط مصرف کننده باشند.
آیا هیچ انسان منطقی و هوشمند میتواند این رابطه را عادلانه و انسانی بداند و به پایداری آن باور داشته باشد.
نگاهی بیندازیم به قوم مایا :
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
مایا نام گروهی از اقوام سرخپوست[۱] در جنوب مکزیک و شمال آمریکای مرکزی و نام تمدّنی قدیمی[۲] در همین منطقهاست. مایاها که از مشهورترین قبایل سرخپوست بودند، معمولاً شهرهایشان را در دل جنگلهای بارانی میساختند. حوزهٔ زندگی و فعالیت مایاها حدود جنوبی کشور مکزیک و نیز سرتاسر گواتمالا و السالوادر را شامل میشد.[۳]
قوم مایا پدیدآورندهٔ یکی از تمدنهای بسیار پیشرفته آمریکای مرکزی در دوران پیشاکلمبی بود، که دستآوردهای بسیار چشمگیری در هنر، معماری، ستارهشناسی و ریاضیات داشتهاست.[۴] هماکنون نیز گروههایی از اقوام مایا در مکزیک و گواتمالا بهسر میبرند.[۵] مایاها با بهرهگیری از تمدنهای گذشته خود نظیر اولمک توانستند[۶] در خلال سالهای۲۵۰ تا۹۰۰ پس از میلاد تمدنی عظیم را در آمریکای مرکزی پایهگذاری نمایند.[۷] تاریخ مایاها به سه دورهٔ مهم بخشبندی شدهاست و دورانهای پیشاکلاسیک یا زندگی ابتدایی و دوران کلاسیک یا عصر طلایی و دورهٔ پساکلاسیک یا افول این تمدن را شامل میشود. این قوم به گویشهای متعدد زبان مایایی تکلم میکردند و نوعی خط ابتدایی هیروگلیفی نیز داشتند که آثاری را به آن مینوشتند.[۸] تمدن مایا به دست اقوام مجاور ضعیف شد و سرانجام با هجوم اسپانیاییها از میان رفت. پیش از این اضمحلال، مایاها به یکباره تمدن و شهرهای عظیم را رها کردند و به دامان کوهستانها پناه بردند، که دلیل این رویداد به سبب از میان رفتن آثار مکتوب آن دوره و طرح نظریات گوناگون، هنوز مشخص نیست. پس از آن تمدن مایا رها شد و اقتدار مایاهای کوهستان نیز ابتدا به دست آزتکها و سپس اسپانیاییها از میان رفت. جمعیت مایاهای امروزی که از بازماندگان فرمانروایان دوران باستان آمریکای مرکزی میباشند، حدود هفت میلیون نفر است، که بیشتر در جنوب مکزیک و نواحی کوهستانی گواتمالا و بلیز بهسر میبرند.[۹]
همانگونه که در متن با لا به آن اشاره شده است این قوم به یکباره تمدن و شهرهای عظیم خود را رها کردند و به دامان کوهستانها پناه بردند.
در ده های اخیر با تغییرات تکنولوژیکی سریع و رشد سرطانی تکنولوژی و سیستم رایانه ای و دیجیتالی , رشد و گسترش شهر نشینی و افکار و ذهنیت شهر نشینی ( ذهنیت کاملا” تخیلی و غیر تولیدی ) نیز چند ده برابر شده است ִ این ذهنیت مسلط گردیده است که تکنولوژی پاسخگوی همه مسائل و مشکلات اجتماعات انسانی می باشد ִ نسل جوان (بخصوص در شهرها) بر این باور هستند که اگر سیستم کامپیوتری و اینترنت سریع داشته باشند دیگر به هیچ چیز دیگر نیازی ندارند ִ سیستم اینترنت موجب گردیده که این طرز تفکر در گوشه و کنار و دورافتاده ترین جوامع در جهان نیز گسترش یابد ִ در حالیکه در واقعیت این انسانها هستند که باید با کار خود در مزارع , دامداری ها, معادن و دریاها و کارخانه ها نیاز اصلی انسانها را تامین کنند ִ
تمرکز جمعیت در شهرها و جدایی این جوامع از واقعیت ها و زندگی تولیدی واقعی , مسائل خاص خود از جمله افزایش جرایم و افسردگی و دیگر بیماریهای روانی را بوجود آورده است ִ
بخش متوسط به بالای شهر نشینان , انسانهایی شده اند از خود راضی که هیچ خدایی را بنده نیستند و تصور میکنند که ابر و باد و مه و خورشید و فلک باید در کار باشند تا فقط و فقط نیازهای آنان را برآورده سازند و دیگر انسانهایی که درشهر های کوچک و روستا ها زندگی میکنند , انسانهای دسته دو هستند و همینقدر که اجازه دارند زنده باشند باید شاکر باشند ִ برای مثال اگر در وسط زمستان , گوجه فرنگی در مغازه های اطراف خانه اشان کم وگران شود ,آنچنان جنجالی به پا میکنند که انگار دنیا به آخر رسیده است ִ از نظر سیاسی هم هرکس که آنها انتخاب کنند باید بر سر کار آید , در غیر این صورت تقلب شده و یا مودبانه تر اینکه رقیب, انسانهای روستا نشین که از نظر انان عقب افتاده و نفهم هستند را خریده است ִ
اگر منبع و دارایی های کره زمین بطور عادلانه و به نسبت سهم هر کس در تولید (کشاورزی شیلات و معدن و صنایع تولید چیزهای ضروری و غیر لوکس ) بین انسانها در روی زمین تقسیم می شد بطور مسلم تمام انسانهای شهر نشین ( متوسط به بالا) می بایست حداقل دوسوم آن چیزی که در اختیار دارند را به جامعه باز گردانند. این در حالیست که خیلی از آنها هم زمان با اینکه از بی عدالتی موجود فریادشان به آسمان رفته است همچنان توقع دارند که آنچه که دارند کم است و باید بیشتر داشته باشند. برای کسی که متوجه نیست ( یا آگاهانه چشم خود رابسته است) که این پای اوست که بر روی گلوی آن انسانهایی است که دارند خفه میشوند بسیار آسان است از دموکراسی و گفتمان و آزادی و دیگر کلمات دهن پر کن صحبت کند.
انسانهای شهر نشین مردمی هستند از خود بیگانه که بزرگترین دغدغه آنها ترافیک و مدل ماشین و مسافرت در زمان تعطیلات است .
بعلت اینکه این انسانها در وضعیت موجود از مزایای زیادی برخوردارند هیچگاه نمیخواهند تغییری در ان اتفاق بیافتد و فقط و فقط غر میزنند برای اینکه مزایای بیشتری بدست بیاورند.
همزمان با سعدی یک شاعر در یزد بود که اشعارش را برای سعدی فرستاد. سعدی نیز این اشعار را مزخرف خواند. شاعر یزدی در جواب برای سعدی نوشت :
سعدیا در شیراز میخوری نان مفت شعر های نغز میتوان گفت
گر به یزد آیی و شال بافی کنی اردک از کونت بیفتد جفت ، جفت
جامعه شهر نشین در تمام دنیا مانند خوره به جان بشریت بر روی کره زمین افتاده و بزرگترین و اصلی ترین عامل از بین رفتن زندگی انسانی است . برای ادامه زندگی سالم و عادلانه نیاز است که روند گسترش شهرهای بزرگ و متوسط کند و حتی معکوس گردد و این نیاز به انقلابی جهانی دارد که پیش خواهد آمد.