عکس را ادیت کردم به سیاق یکی از ویدیو کلیپهای ساندرا. شما جوانتر از آن هستید که بخواهید ساندرا را یادتان بیاید. فکر کن دههی هشتاد میلادی. دخترک آلمانی بود. آنوقتها همهی چیزهای خوب و بیاد ماندنی آلمانی بود. خواننده ها. دوچرخهها. شکلاتها. حتی فیلمهای فلان. ساندرا هم خوب بود. بلوند. و ملوس. لااقل از صدیقه دختر همسایه ملوستر. صدیقه تجسم زیبایی محلهمان بود. اصلا میسمحله بود. حالا فکر کن ساندرا از او هم ملوستر. وقتی میخندید یک چال گود میافتاد روی لپش. آنقدر گود که لابد اگر به پهلو میخوابید زیر باران، چالهاش پر آب میشد. یک آهنگ معروفی داشت به اسمی که یادم نیست. کلیپش هم همینشکلی بود. یک بلوز بلند پوشیده بود، بیشلوار. کنار ساحل ورجه ورجه میکرد و میخواند. امشب، من هم یک بلوز بلند پوشیدهام، بیشلوار. نشستهام و ساندرا گوش میدهم. امشب در ِ یکی از اتاقهای قدیمی دلم باز شده. گرد و خاکش همه جا را گرفته و دارد خفهام میکند. کی باشد صبح بیاید.