اشکال کار دنیا اینجاست که همهی قانونها و مقیاسهایش را مهندسها و دانشمندان وضع کردهاند. همین آدمهایی که همه چیز را ثابت فرض میکنند و لایتغیر. انگار دنیا آزمایشگاه پدریشان است و ما هم موشهای پستوی آزمایشگاه. برای زمان و مسافت و وزن، واحد اختراع کردهاند. خیر سرشان. هر جای کرهی زمین هم بروی، واحدها ثابتند. تو چهل تا تشدید بگذار روی این ثبوت احمقانه. حالا! اگر دنیا را میدادند دست شاعر و نقاش جماعت. از همینهایی که دلشان نازک است به مثابه پر گل. کنفیکون میشد دنیا. دیگر ثانیه، ثانیه نبود. یک جایی ثانیه، چشم به هم زدنی تمام میشد و یک جایی هم تا ته عمر کش میآمد. فاصله هم ایضا. متر که متر نبود. یک متر فاصله از لب جهنم کجا و یک متر فاصله از لب ِ یار کجا. اوف! همه چیز همین است ایضا و ایضا عزیزم.حالا بیا و بگو قبل از تو انیشتن به این حرف رسیده و نظریه نسبیت را کرده توی حلق شاعر جماعت. خوب که چه؟
دخترک توی عکس داشت با تبلتش با کسی حرف میزد. فاصله صورتشان چقدر است؟ سی و چهار سانتی متر؟ من میگویم یک دنیا فاصله هست بینشان. همزمان که داری فکرمیکنی به نظریهی من و انیشتن، بیا و بغل کن مرا.