دویست و سی و هشت

قدیم‌ها یکی از اِلمان‌های قشنگ اجتماعی‌مان آدرس پرسیدن بود. وقت‌هایی که آدرس را بلد نبودیم. هر ده قدم می‌ایستادیم و خِر یکی را می‌چسبیدیم و آدرس می‌پرسیدیم. باب معاشرت خوبی بود. سر همین آدرس پرسیدن‌ها مردم اختلاط می‌کردند، رفیق می‌شدند، عاشق می‌شدند و حتی ازدواج می‌کردند و بچه تولید می‌کردند. حالا گوگل و ویز و الخ جای این المان قشنگ اجتماعی را پر کرده است و آدم‌ها فقط با موبایل‌هایشان اختلاط می‌کنند. آدم که نمی‌تواند عاشق شش اینچ صفحه نمایش بشود. حتی راننده‌های تاکسی هم دچارند. قدیم‌ها راننده‌های تاکسی مثل غازهای مهاجر بودند. از شرق تا غرب را چشم بسته و با استفاده از ساعت بیولوژیکی‌شان پر می‌زدند و می‌رسیدند مقصد. ذکاوت داشتند. حالا این وسط یکی دو بار هم با انبردست، شیشه‌ی پیکان را می‌کشیدند پائین و مِن‌باب گرادگیری بهتر، آدرس می‌پرسیدند.
حالا این را بسط بدهید به باقی المان‌های اجتماعی. لابد ایران هم به زودی می‌شود مثل آمریکا. از توی ماشین قهوه می‌خریم و صندوق‌دارهای بقالی‌ها ورچیده می‌شوند. اصلا خود بقالی‌ها هم منسوخ می‌شوند و آنلاین تربچه و ماست‌موسیر می‌خریم. به کل باب‌های معاشرت فاکدآپ می‌شوند. همان بهای سنگینی که بابت رونق ممکلت می‌پردازیم.
حالا ربط عکس و حرف چیست، الله‌اعلم.