خداوندا… اگر یک نگاهی به من بیاندازی، میبینی که دستهایم را تا جایی که کت و کول و استخوانهای کتفم اجازه داده به سمت درگاهات دراز کردهام و دارم دعا میکنم. برای خودم که نه. از من گذشته. برای پسرم. آخر میدانی چیست؟ اوضاع دنیا خیلی خراب شده. آن روزی که تصمیم گرفتیم بچهدار شویم، هنوز چمنزار دنیای شما، لجنزار نشده بود. گفتیم بچه میآید، دور هم هستیم. تخمه میشکانیم، پوشک عوض میکنیم، چایی میخوریم، پوشک عوض میکنیم، تام و جری میبینیم، باز پوشک عوض میکنیم و الخ. آن شب هنوز به اقتصاد دنیا ریده نشده بود (خدایا ببخش دهن لقی من را). عربها راست نکرده بودند تا بهار عربی را حامله کنند. نتانیاهو برایمان آستین بالا نزده بود. کلا خرهای دنیا اینقدر خر نبودند. اما حالا که دنیا را داری مثل شربت خاکشیر با قاشق هم میزنی، به فکر پسرک ما هم باش.
خداوندا… اول از همه لطفا سلامتی را او دریغ نکن. این دیگر کمخرجترین درخواست ممکن از شماست. نه لازم است بابت اجابت آن سر ِ آدم دیگری را زیر آب کنی و نه لازم است یک کیسه پول از آن بالا پرت کنی پائین (حالا اگر انداختی هم که دست مریزاد).
خدایا… دوران بچگیاش را کشدار کن. من اصلا نمیفهمم چرا این دوره را اینقدر کوتاه پروگرام کردهای و در عوض دوران سنگلاخ بزرگسالی، اینقدر دراز خلق شده است؟ وقت تجدید نظر نرسیده؟ آدمها هر گهی که به دنیا میزنند، بعد از دوران بلوغ فکری و جسمیشان است. پس قربان دستت یا این باگ را مرتفع کن یا تعریف بلوغ را دگرگون بفرما.
بارالها. یک شغل شرافتمندانه (بجز مهندسی البته) برایش دست و پا بفرما. جوری باشد که با آن کیف زندگی را کند. نباشد که هر روز صبح ساعت شش که از خواب بیدار شد تا برود سرکار، اول سه چهار تا فحش کافدار به من حواله بدهد که چرا و به چه اجازهای خلقش کردهام. از شغل قضاوت هم دورش کن حتی اگر ماهی نود میلیون تومان درآمد داشته باشد (البته اگر واقعا نود میلیون است، خیلی دورش نکن). از سیاست دورترش کن حتی اگر ماهی .۱۸ میلیون کاسب شد. خودت بهتر میدانی که هیچ پالیتیشنی با عزت زندگی نکرده و نمرده است. پس دورش بفرما حتی اگر شده با پسگردنی.
خداوندا… فرصت تجربه کردن عاشقی را به او بده. نشود مثل همهی آن آدمها که خر به دنیا آمدند و بیلذت عشق، خرتر از دنیا رفتند. که اصلا نفهمیدند فلسفهی دنیا سر چه چیزی بوده و هست. میدانی که چه میگویم بارالها؟ فرصت بده امتحانش کند، شکست بخورد، دوباره امتحان کند تا بالاخره دلش را بزند و بعدا حسرتش را نخورد.
خدایا… میدانم که دنیا دار مکافات است. اما گفتم شاید بشود یک عجز و لابهای اینجا بکنم و من را از قصاص دور کنی. نشود که همان کاری که من با پدرم کردم و از او دور شدم و خودم را از او محروم کردم، پسرک هم با من بکند. این را خیلی جدی میگویم. حتی اگر خواستی آن دعای قضاوت و سیاست را پس بگیرم و این را اجابت کن. ها؟ چطور است؟ آمین به هر حال…
بارالها… به مثابه یک لنز سوپر واید، دیده و فکرش را وسیع کن و از تنگ نظری (به مثابه یک لنز زوم) دورش کن. به او حالی کن که سخت گرفتن زندگی، سختترش میکند. در ضمن کاری کن که فکرش مرز نداشته باشد و هیچ دین و عرفی جلودار آن نشود.
خداوندا… هنوز خیلی درخواست و اُرد دارم اما خودت بهتر میدانی که مردم پستهای خیلی طولانی را نمیخوانند و بیشتر با مینیمال کیف میکنند. پس خلاصه میکنم: خدایا شرافت و صداقت و مهر و محبت و فداکاری را تا حدی که مردم پررو نشوند، به او عطا کن و از آن به بعد هم به او جسارت و شجاعت و یک رگه پدرسوختگی، جهت نشاندن همان مردم بر سر جایشان عطا بفرما. آمین یا رب العالمین (خدایا واقعا یک شغلی هست که ماهی نود میلیون درآمد داشته باشد؟ میخواهی به خودم عطا بفرما. پسرک را ول کنیم… آمین مجددا)