صد و بیست و پنج

من تازه امروز فهمیدم که تلگرام قابلیت این را دارد که آدم آن‌جا با خودش چت کند. اگر رئیس‌جمهور شدن ترامپ را بگذاریم کنار، این خوفناک‌ترین پدیده‌ی عالم محسوب می‌شود. آدم با خودش چت کند. امتحانش هم کردم. سلام و احوال‌پرسی و همین حرف‌های دم‌دستی. بعد از هر پیام هم یک مکث احمقانه می‌کردم و با دلهره به صفحه‌ی موبایلم نگاه می‌کردم که نکند “خودم” جواب بدهد. که الحمدالله “خودم “آن طرف خط نبودم و فقط این طرف خط بودم. یک جورهایی یاد سعید افتادم. توی قطار باهاش رفیق شده بودم. دوران دانشجویی. رشتی بود. چند باری آمد تهران و همدیگر را دیدیم و همبرگر خوردیم. وقتی هم که تهران نبود با هم چت می‌کردیم. یاهو مسنجر. سال هشتاد تصادف کرد و مرد. بعد از مردنش، تا چند هفته مسنجرم را باز می‌کردم و برایش پیغام می‌فرستادم. آن‌جا هم بعد از هر پیام، یک مکث احمقانه می‌کردم و با دلهره منتظر جواب می‌ماندم. کلا یکی از ترس‌های من همیشه همین است. از حالا به بعد آدم‌ها که می‌میرند، جای‌شان در دنیای مجازی هم خالی می‌شود. همان‌طور که عکس‌شان هست و نگاهت می‌کنند. این هم خوف‌ناک است اما هنوز هم به عقیده‌ی من چت کردن آدم با خودش خیلی ترسناک‌تر است.

20161120015115_h23a2422