۳۱

حواسم نبود که این مرد زل زده به من. لابد توی دلش می‌گوید عکس نگیر عکاس الدنگ. شاید هم دارد فکرهای دیگر می‌کند. مثلا چطور با یک رول دستمال کاغذی و یک جعبه‌ی خالی پلاستیکی و یک دریل می‌شود رفت خواستگاری یک زن دوچرخه سوار؟ یا لااقل از زن خواهش کند او را تا جایی برساند. روی همان میله‌ی سرد و سفت جلوی دوچرخه. حالا شاید هم توی راه یک جوری از او خواستگاری کرد.شاید هم دارد فکرهای بدتری می‌کند. نمی‌دانم.

‎حواسم نبود که این مرد زل زده به من. لابد توی دلش می‌گوید عکس نگیر عکاس الدنگ. شاید هم دارد فکرهای دیگر می‌کند. مثلا چطور با یک رول دستمال کاغذی و یک جعبه‌ی خالی پلاستیکی و یک دریل می‌شود رفت خواستگاری یک زن دوچرخه سوار؟ یا لااقل از زن خواهش کند او را تا جایی برساند. روی همان میله‌ی سرد و سفت جلوی دوچرخه. حالا شاید هم توی راه یک جوری از او خواستگاری کرد.شاید هم دارد فکرهای بدتری می‌کند. نمی‌دانم.‎