امروز سر ناهار از سر بیکاری شمارههای توی تلفنم را زیر و رو میکردم. یک فولدر دارم به اسم «فرندز» که مشخصا شمارهی تلفنهای فرندزم را آنجا ذخیره کردهام. سر هم ده تا هم نمیشوند. یک فولدر دیگر هم دارم به اسم «غیره» با نهصد و بیست و یک شمارهی تلفن. هیچ کدامشان هم دوستم نیستند. از نجار و گچکار و رانندهی جرثقیل بگیر تا حمال و نصاب پخش ماشین و بِلیدنسر و جنگیر. برای هر کاری که پیش بیاید یک شمارهی تلفن دارم. حتی اگر روزی یک ببر بنگال هم به خانه حمله کند، شمارهی یک ببر بنگالگیر هم دارم. در اسرع وقت.
گو اینکه ترجیحم بر این بود که تعداد رفیقهایم نهصد و بیست و یکی بود. همه هم آماده برای رفاقت. در اسرع وقت. همیشه فولدرهای زندگیام جابجا هستند.