من تازه امروز فهمیدهام که بیست و یک ژانویه، روز ملی بغل کردن است. من همیشه معتقد بودم که بغل کردن در هر مقیاسی، قلهی هر رابطهای است و پس و پیش آن فقط دره و فلات و کوهپایه محسوب میشود. حتی پارسال نوشتم که دربدر به دنبال راه انداختن یک استارتآپ هستم به اسم هاگ فکتوری (بر وزن حاج جهرمی). هزار نفر آدم خوشبغل را استخدام میکنم. بعد با آدمهای خسته قرارداد میبندم و برایشان بغلکن میفرستم ( که البته گمان کنم ژاپنیهای پیشاپیش ثبت اختراع کردهاند). حتی فکر میکنم باید یک مادهی درسی در سیستم آموزشی گنجانده شود، منباب چگونه بغل کنیم. مثل تعلیمات آغوش. از تعلیمات مدنی واجبتر است. چرا که بغل کردن سرآغاز مدنیت است. یا حتی کنار آزمایش اعتیاد و ژنتیک و تالاسمی و تنظیم خانواده، بغل کردن را هم به آدمها یاد بدهند. چون واقعا گمان کنم سر کردن با آدمی که بغل نمیکند به اندازهی سر کردن با یک معتاد مفنگی دردناک است.
به هر حال همه احساسات آدم با حرف و کلام و بوس و نگاه منتقل نمیشود. یک سری چیزها نیاز به عضله و زور بازو دارد. کلاف شدن در همدیگر. همان وضعیتی که مردم در واگنهای مترو در ایستگاه جوانمرد قصاب دارند. به همان پیچیدگی و سفتی و محکمی. به نظر من که گور بابای عرف و قوانین مندرآوردی. بغل کنید تا دیر نشده است.