۳۹۷

چهارشنبه- یک ویروس جدید از چین شروع شده است. چین دور است. نگران نیستم. به من چه. می‌خواستند ران مورچه‌خوار یا خفاش به نیش نکشند. من تارک دنیا هستم.

چهارشنبه بعدی- کرونا مثل این‌که فقط در چین جولان نمی‌دهد و رسیده خاورمیانه و اروپا. عجب گرفتاری شدیم. من همیشه گفته‌ام که انسان موجود اجتماعی‌ای نیست و باید در خلوت خود به شکل سولو زندگی کند. این هم تائید حرفم.

پنج‌شنبه- ماجرا جدی شده است. اصلا دوست ندارم مرگم بابت کرونا باشد. کیفیت مرگ آدم به اندازه‌ی کیفیت زندگی‌اش مهم است. رفتم ژل ضدعفونی بخرم. اما نیست و تخمش را ملخ خورده است. به جای آن الکل خریدم و صد تا دستکش.

یکشنبه- دست‌هایم کبره بسته است. از بس با الکل و صابون و بنزین می‌شورم‌شان. اگر از کرونا نمیرم، از سرطان پوست حتما تلف می‌شوم. اما به نظرم مرگ با سرطان پوست کیفیت بالاتری دارد.

دوشنبه- کلونی کرونا مدینه‌ی فاضله‌ی احمدی‌نژاد است. از بس که سرعت تولید مثل‌شان زیاد است. امروز دیوید زیاد سرفه می‌کند. با هر سرفه طوری نگاهش می‌کنیم که انگار گوزیده است. نگاهی پر از نفرت. در اتاقم را بستم.

سه‌شنبه- باورم نمی‌شود که یک نفر در شرقِ دور ران یک مورچه‌خوار یا خفاش را به نیش کشیده است و ما در غرب دور باید تاوانش را پس بدهیم. گمانم این همان اثر پروانه‌ای است. اگر هم نیست که به درک. حالا که وقت این حرف‌ها نیست. گمانم خداوند این بار به جای آزمون الهی تصمیم به برگزاری کنکور سراسری گرفته است.

چهارشنبه- توصیه کرده‌اند که به هیچ وجه دست به صورت‌مان نزنیم. بعد از خواندن این توصیه همه جای صورتم به خارش افتاده است. جاهایی از صورتم می‌خارد که تا حالا از وجودشان بی‌خبر بوده‌ام. با چنگال استریل صورتم را ‌میخارانم.

پنج‌شنبه- کماکان با الکل دست‌هایم را می‌شورم. تمام سلول‌های پوستم مست و پاتیل شده‌اند و خشک. کرونای پدرسگ. بدتر از خاریدن، خالی شدن زندگی از بوس و بغل است. کرونا از ایدز هم بدتر است.

جمعه- نسبت به حرکت دست‌هایم به خودآگاهی رسیده‌ام. این‌که دارند چه کار می‌کنند و چیزی را لمس می‌کنند. چقدر در روز دست‌هایم کارهای متفاوت و عجیب و پیچیده‌ای می‌کنند که به آن‌ها بی‌توجه بوده‌اند. رد چنگال روی صورتم درد می‌کند.

شنبه- الکل صنعتی کم‌یاب شده است. کم‌کم دارم فکر می‌کنم که باید پای جانی‌واکر و ابسولوت را وارد ماجرا کنم. بمالم و بنوشم و به کرونای پدرسگ فحش بدهم. همه‌جایم می‌خارد. قسمت روشن ماجرا این است که فهمیده‌ام آدم‌ها وقتی ماسک می‌زنند و فقط چشم‌هایشان دیده می‌شود، چقدر قشنگ می‌شوند. فدای چشم‌های خسته و شهلای تک‌تک‌تان.

یک‌شنبه- امروز توی خبرها خواندم که خیلی از نمایندگان مجلس کرونا گرفته‌اند. مگر این‌ها توی مجلس چه کار می‌کنند؟ آنها درآمد کافی دارند و می‌توانند با خیال راحت بروند قرنطینه و انگور و آناناس بخورند. اما اگر من کرونا بگیرم، یک ماه هم دوام نمی‌آورم. من هنوز معتقدم که عدالت افسانه است. کی کنکور تمام می‌شود؟

دوشنبه- نوروز نزدیک است. اما کی جرات دارد برود عیددیدنی؟ درواقع امسال عیدِ ماهی‌های گلی است که احتمالا جان چند میلیون‌ نفرشان نجات پیدا می‌کند. لابد آن خفاش یا مورچه‌خوار قهرمان ملی ماهی‌هاست. چرا سوراخ دماغ آدم باید این‌قدر بخارد. چرا دسته‌ی چنگال را این‌قدر کلفت می‌سازند؟

سه‌شنبه- ران یک مورچه‌خوار (یا خفاش) با اقتصاد جهان وصلت کرده است. برندگان این ماجرا محتکران دستکش و ژل (ضدعفونی و نه آن یکی ژل) هستند. خیلی بی‌شرفند. اما برنده‌ی واقعی آن زنی بود که دستکش اضافه‌اش را داد به آن آقایی که دستکش گیرش نیامده بود. شرافت موقع کنکور معلوم می‌شود. اصلا اسمش شرافت‌سنج است. مثل حرارت‌سنج.

چهارشنبه- دیوید هنوز سرفه می‌کند. صرفا یک آلرژی معمولی است به بوی دستمال الکلی. اما ما هنوز دوستش نداریم. پوست دست‌هایم شده مثل پوست زانوی غارنشینان دوران پارینه‌سنگی. صورتم هم می‌خارد. دستمال توالت هم در استرالیا قحط شده است. آقای حریرچی هم در قرنطینه است. هر چه بگندد نمکش می‌زنند وای به روزی که بگندد نمک.

پنج‌شنبه- کشته‌شدگان کرونا از کشته‌شان یازده سپتامبر زده جلو. چرا هیچ کس کرونا را تروریست معرفی نمی‌کند و دولت‌ها همت‌شان را نمی‌گذارند روی جمع کردن این ماجرا؟ تحت همین شرایط، هنوز سیاست‌مداران سیخ به هم فرو می‌کنند. سیخ‌تان را غلاف کنید و ببینید که جان جهان بسته به ران خفاش (یا مورچه‌خوار) است. اصلا بروید داستان ابرهه را بخوانید.

جمعه- امروز تعطیل است. گور پدر هر چی خفاش و مورچه‌خوار. ما این کنکور را هم رد می‌کنیم. من نیمه‌ی پر لیوان را نگاه می‌کنم. حتی اگر در آن مایع زرد رنگ کف‌کرده‌ای ریخته‌ باشند. ما برنده‌ایم.

2 فکر می‌کنند “۳۹۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.