علی بندری ابتدای یکی از پادکستهایش ماجرای یک سرباز ژاپنی را تعریف میکند که تا ۲۹ سال بعد از اتمام جنگ جهانی، توی یکی از جنگلهای فیلیپین علیه دشمنی که دیگر با آن در جنگ نبودهاند، میجنگیده. حتی ۲۰ فیلیپینی بینوا را هم در این مدت کشته است. بالاخره مجبور شدهاند تا فرماندهی ۲۹ سال قبلش را پیدا کنند و ببرند پیشش تا متقاعدش کند جنگ تمام شده و وا دهد و بیخیال شود. کاسهی داغتر از آش.
خیلی سعی کردم نتیجهی اخلاقی بگیرم و این ماجرا را به حرفم ربط بدهم. اما نشد. مهم نیست. من فقط خواستم بگویم سال نو شما مبارک عزیزانم. تو را به روح آن ۲۰ فیلیپینی بیگناه قسمتان میدهم که بیخیال سفر نوروزی و دید و بازدید بشوید. ای فرمانده. ای سرباز هخامنشی. ای سنگ خارا. مسافرت نرو. توی خانه جلوس کن. کاسهی داغتر از آش نشو و در این برههی حساس صلهارحام را بجا نیاور. من خودم آن دنیا وساطت میکنم. هیچ کدام از خویشاوندهایتان الان دوست ندارد شما را ببیند. مثل خودکارهای روی پیشخوان بانک، به کمرتان زنجیر ببندید و آن سرش را وصل کنید به کانتر آشپزخانه. تلویزیون ببینید. تخمه بشکانید. به درز دیوار خیره شوید. بروید توی بالکن ابوعطا بخوانید یا حتی جیش کنید. اما بیرون نروید و مثل آن سرباز ژاپنی جان آدمهای بیگناه را به خطر نیندازید. اصلا جهت همدردی با مهاجران، امسال عید را بدون فامیل بگذرانید تا حال ما را درک کنید. التماستان میکنم. بابت جان قشنگ خودتان و جان قشنگ عزیزان من که دو ماه است در خانه قرنطینهاند و چوب نادانی دیگران را میخورند. التماستان میکنم. نوروزتان مبارک! (بی بوس و بغل)