با پسرک نشستیم و برای بار هزارم، فیلم «بازگشت به آینده» را دیدیم. همان که مارتی سوار ماشین زمان میشد و سی سال میرفت عقب. قسمت جذاب فیلم این است که مارتی وقتی به گذشته سفر کرد و قبل از برگشتنش به زمان حال، تاریخ (به معنی آنچه در گذشته رخ داده) را یک دستکاری کوچک کرد. کاری کرد تا آدمی که زندگی پدرش را به گند میکشید یک مشت محکم از او بخورد. در واقع مردک را از خر شیطان پیاده کرد. همین یک مشت، زندگی آیندهی خودش و خانوادهاش را متحول کرد.
گمان کنم الان هم دیگر وقت آن شده که همهی زورمان را بزنیم و یک ماشین زمان درست کنیم. برگردیم عقب و تاریخ را دستکاری کنیم و یک جابجائیهای مختصری انجام دهیم تا وضع بشر تلطیف شود. حالا هر تغییری که به صلاح باشد. مثلا اولین بشری را که قرار است درخت خرمالو بکارد را بکشیم. یا با مشت بکوبیم توی دهان حضرت آدم علیهالسلام و دندانهایش را خرد کنیم و امکان خوردن سیب را از او بگیریم (و حتما دوستانه بزنیم روی شانهاش و بهش بگوییم: بعدها میفهمی که این مشت چه لطف بزرگی بوده است). یا کافور رایگان پخش کنیم بین نیاکانِ کسانی که این روزها خون به چشم مردم جهان آوردهاند. یا حتی وازکتومی. خلاصه دستکاریهای مختصر اینچنینی در جهت رفاه حال بشر آینده که ما باشیم. البته گمانم ماشین زمان کفایت نمیکند و بهتر است که اتوبوس زمان بسازیم. آنقدر بشر در طول تاریخ گند زده است که کار با یک نفر راه نمیافتد و کاروان باید راه بیاندازیم و برگردیم عقب و تاریخ را تعمیر کنیم. کاروان تعمیر تاریخ.