۴۷۱

چهار خط بنویسم به یاد هدایت کاف. هفته‌ی پیش تهران بودم. خیابان جلفا را پیاده می‌آمدم پائین. روی علمک گاز خانه‌ای، یک نفر برچسبی زده بود قدِ دو بند انگشت و رویش نوشته بود: «دُوسْتَتْ دارَمْ!». شش دانگ‌ این دو کلمه را اعراب گذاری کرده بود. همین بود که یاد هدایت کاف افتادم. همیشه ایمیل‌هایش به شیدا را این‌طور شروع می‌کرد که: «شِیدای مَنْ! دُوسْتَتْ دارَمْ». بعد هم سلام و احوال‌پرسی و الباقی روضه‌‌ی روزانه. تک‌تک کلماتِ نامه‌اش اعراب‌گذاری داشت. بهش می‌خندیدیم و می‌گفتیم که هدایت کلماتش را خالکوبی می‌کند. حتی روی مردمک چشم‌ِ کلمات را. نوشتن هر خط نامه‌اش به اندازه‌ی نوشتن یک پاراگرافِ مفصل طول می‌کشید. بدون اغراق. اما شیدا نامه‌ها را می‌خواند فقط بابت اعراب آن‌ها. می‌دانست که وزنِ هر کلمه‌ی نامه‌ی هدایت کاف هزار بار بیشتر از وزن کلمات هر نامه‌ی دیگری است که به هر مخاطب دیگری نوشته شده باشد. با آن همه اعرابی که نوشتن‌شان زمان برده است. با آن «دُوسْتَتْ دارَمِ» مقدم بر سلام. هر کلمه واقعا معنی همان کلمه را می‌دهد.

هدایت شلخته‌ترین مرد جهان بود و استاد مسلم سرهم‌بندی و ماست‌مالی کردن بود. اما نه برای شیدا. رفته بود کلکته بابت کار. وقت برگشت یک جعبه چوبی نه چندان گران خرید برای شیدا. به جای کاغذ کادو، یک ورق بزرگ کاغذ سفید خریده بود و یکی از شب‌های جشن ناواراتری تا صبح نشست و با حوصله روی تمام کاغذ را پر کرد از دوستت دارم‌های تتو شده. بعد هم با همان کاغذ جعبه را کادو کرد. کلا هر چیزی که مخاطبش شیدا بود را آن‌قدر لایه‌دارمی‌کرد که وزنِ زمان صرف شده‌اش از خودِ آن چیز بیشتر می‌شد. جعبه توی یکی از اسباب‌کشی‌هایشان گم شد اما کاغذِ کادویش هنوز قاب شده بالای تخت شیدا از میخ آویزان است.  

خوش به حال شیدا. هر چیزی که از هدایت می‌گرفت مُنقش بود به نقشِ زمان و نقش معنی. همه چیز معنی واقعی خودش را داشت و هیچ چیزی از سرِ عادت نبود. حتی شراب‌هایی که گاه و بیگاه برای جشن‌های دو نفره‌شان می‌خرید، کهنه و زمان‌خورده بودند. مثل باغبان کارکشته‌ای نشسته بود پای درخت رزِ رفاقت‌شان و هرس می‌کرد تا بار بیشتر بدهد. وقت صرف می‌کرد بابت دوستت دارم‌های مقدم بر سلام. هر کلمه معنی واقعی خودش را می‌داد.

همان جا خواستم برچسبِ «دُوسْتَتْ دارَمْ!» را از روی علمک گاز بردارم و یادگاری بیاورم این ورِ آب. که خب تلاش مذبوحانه‌ام باعث شد برچسب پاره بشود و چیزی از آن نماند. البته باید فکرش را می‌کردم که کسی که این همه زمان گذاشته و نوشته «دُوسْتَتْ دارَمْ!»، حتما از چسب خوبی هم استفاده کرده است. این دوستت دارم مال آن علمک گاز  و همان خانه است. یکی که پای درخت رز نشسته است و دوستت دارم‌هایش را با دقت خرج کرده است.

برای جای خالی هدایت کاف.

1 فکر می‌کنند “۴۷۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.